هوا سرد می شود و تو باز نیستی...
می روی...تمام که نمی شوی
من می مانم و خاطراتت ...همان خاطره هایی که الکل نیستند تا بپرند....نمی روند،دور نمی شوند، پایان نمی گیرند...
و ردپایِ حضورت که چنان عمیق حک شده بر قلبم که انگار تراشِ آهن به سنگ...
نه...!
تو محو نمی شوی... پاک نمی شوی...
نه...!
توتمام نمیشوی هرگز...هرگز...هرگز...
نظرات شما عزیزان: